بسم الله الرّحمن الرّحیم
پر از درد بودم
پر از آه
پر از بغض
سرم سنگینی میکرد روی شونههام؛
حس کاغذ چرکنویسی را داشتم که در مشتهای محکمی مچاله شده؛
خوابیدم ...
برای نماز که بیدار شدم،
هیچ اثری نبود از آن همه فشار...
آرام بودم و سبک.
انگار تمام مدتی که خواب بودم
دست های لطیفی روحم را در آغوش کشیده بود
و دانه دانه زخمهایش را التیام داده بود...
در گوشش خوانده بود که
"نگران چه هستی؟؟
من همیشه کنارت، و نگهبانت هستم..."
و آن وقت که خوب آرامش کرده بود،
دوباره گذاشته بودش در کالبد دنیایش.
خدایا شکرت برای نعمت شب ... و برای اینکه همیشه بیدار و پرستارم هستی ...
+ لا تاخذه سنة و لا نوم
++ و جعل اللیل سکـنــا