الهی؛ راز دل با تو چه گویم که تو خود راز دلی ...

تو که ناگفته‌هایم را هم می‌دانی، مینویسم تا خودم فراموش نکنم، این روزهای پررنگ حضورت را ...

الهی؛ راز دل با تو چه گویم که تو خود راز دلی ...

تو که ناگفته‌هایم را هم می‌دانی، مینویسم تا خودم فراموش نکنم، این روزهای پررنگ حضورت را ...

الهی؛ راز دل با تو چه گویم که تو خود راز دلی ...
تخته وایت‌برد
بسم الله الرّحمن الرّحیم

نجوا تنها از سوی شیطان است؛
می‌خواهد با آن مومنان غمگین شوند...
پس مومنان تنها بر خدا توکل کنند.
آهای شیطان!
گوش ِ دلم جای وز وز های تو نیست؛
بی خود وقتت را هدر نده
نمی‌فهمی؟ همه چیز را به خــــــدا ســپرده‌ام
به نعم‌المولایم و نعم النصیرم ...
****** برنامه‌ی ج.ا ******
نیکی و مهربانی با پدر و مادر
مراقبت بر اعمال
آخرین مطالب
  • ۹۹/۰۲/۱۱
    192
  • ۹۸/۰۵/۱۳
    191
  • ۹۸/۰۵/۱۳
    190
  • ۹۸/۰۵/۱۳
    189
  • ۹۸/۰۵/۱۳
    188
  • ۹۸/۰۴/۰۲
    187
  • ۹۸/۰۳/۲۸
    186
  • ۹۸/۰۳/۱۲
    185
  • ۹۶/۰۸/۳۰
    184
  • ۹۶/۰۷/۰۲
    183

۱۱ مطلب در آبان ۱۳۹۲ ثبت شده است

بسم الله الرّحمن الرّحیم



" دل‌تنگم

دل‌تنگم ...

من، از سفر نمی‌ترسم

هیـــــچ

باید سفـــــر کنم ...

تا کرانه‌ها را به گوشه‌ی قلبم بکشانم

تا آسمان‌ها وستاره‌های مقدس را از اشک خویش مهمان کنم.

من هم سفر می‌کنم، تا شاید گمشده‌ها را بیابم ..."

(عین.صاد)


+ الحمدلله،

که از میان همه‌ی کلیدهای کیبورد، حروف ا ل ه کم‌رنگ شده است :)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۲ ، ۱۷:۳۲
نقطه

بسم الله الرّحمن الرّحیم



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۲ ، ۱۵:۳۳
نقطه

بسم الله الرّحمن الرّحیم



نخــــــــــیر!

تنها نگران بودن و ترسیدن از اینکه

نکند روزی برسد که من هم مثل خیلی‌های تاریخ

امام‌م را تنها بگذارم و دنبال حب‌هایم راه بیافتم،

کافــــــــــــی نـــــــــــــــــــیست ...


باید شروع کرد،

باید قدمی برداشت،

برای اصلاح ...


اولین قدم؛

شناخت شهوت‌هاست ...

هرآنچه که نفس‌م دوست دارد،

و لذت می‌برد

از بزرگ و کوچک،

باید شناسایی شوند.


باید لیست‌شان کنم،

کم که نیستند ماشاالله!


مثل خواب بین الطلوعین

یا خواب قبل از نماز صبح

یا هر میوه یا غذا یا خوراکی که دلم را آب می‌اندازد!

یا لباسی که رنگش و مدلش و عدم سادگی‌اش غفلت می‌آورد

...

یا فیلمی که فقط برای خندیدن تماشا می‌کنم

یا قدم زدن در باران، اگر یادی از خدا در میان نباشد

یا نمره‌ی بیستی که حتی لحظه‌ای بخواهد برای داشتنش شاد شوم،

(اشتباه نشه ها، یه وقت هم هست که شادی چون وظیفه‌اتو درست انجام دادی)

یا اگر از تزئین کردن کیک و غذا، صرف تزئین کردن لذت ببرم

یا ...


قدم دوم، حذف آن‌هاست

یکی یکی ...

یا من بیده ناصیتی



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۲ ، ۱۹:۱۵
نقطه

بسم الله الرّحمن الرّحیم



کم نیست اینکه

18هزار نفر

که اعلام وفاداری کرده بودند،

تنها با یک اعلامیه

بدون اعمال زور یا خشونتی

در فاصله نماز مغرب و عشا،

مسلم را

نه

حسین سلام الله علیه

پسر پیغمبرشان را

رهـــــــــــا کردند و تنها گذاشتند ...


+ داستان این کوفیان،

یا طلحه و زبیر و ...

یا ابن ملجم و امثالهم،

تن‌م را به لرزه می‌نشاند ...

می‌دانی که چه می‌گویم ؟؟




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۲ ، ۱۰:۰۸
نقطه

بسم الله الرّحمن الرّحیم



چقدر صدای العجل العجل های دیشب‌مان،

شبیه به العجل العجل های کوفیان بود ...


که اگر نبود، از میان این خیل عظیم جمعیت،

تا به حال 313 نفر مرد میدان پیدا شده بود ...


+ خودم را می‌گویم :(

++ بد حالتی‌ست،

اینکه همه، شب تاسوعا دست به دامان حضرت ساقی می‌شوند،

تا برایشان نزد پروردگار شفاعت کند،

اما تو از شرم و خجالت و روسیاهی سر به زیر بندازی

و دست به دامان خـــــدا شوی

تا برایت نزد حضرت ساقی ســتـاری کند ...


همه مشتاق که این‌جا روضه‌ی عمو خوانده می‌شود و شاید مولا نگاهی ...

و تو لرزان از عهدهای شکسته

و شرمگین از نگاه خسته‌ی مولا

که هربار ناامیدش کرده‌ای ...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۲ ، ۰۹:۵۵
نقطه

بسم الله الرّحمن الرّحیم



صحرای بلا به وسعت تاریخ است و کار به یک «یا لیتنی کنت معکم» ختم نمی‌شود.

اگر مرد میدان صداقتی، نیک در خویش بنگر که تو را نیز با مرگ انسی هست یا خیر!

اگر هست که هیچ، تو نیز از قبله‌داران ِ دایره‌ی طوافی،

و اگرنه ... دیگر به جای آن که با زبان، زیارت عاشورا بخوانی

در خیل اصحاب آخرالزمانی حسین سلام الله علیه با دل به زیارت عاشورا برو.


«ضحاک بن عبدالله مشرقی» را که می‌شناسی!

عصر عاشورا از جبهه‌ی حق گریخت بعد از آن که از صبح تا شام را در رکاب امام شمشیر زده بود...


خوف، فرزند شک است

و شک، زاییده‌ی شرکُ

واین هرسه، خوف و شک و شرک، راهزنان طریق حق‌اند ...

که اگر با مرگ انس نگیری، خوف، راه ِ تو را خواهد زد و امام را در صحرای بلا رها خواهی کرد...


(فتح خون، سید مرتضی آوینی)


+ هراس بزرگی‌ست در دل‌م،

نکند سرنوشتی چون ضحاک در انتظارم باشد ...

می‌دانم، این کم معرفتی آخر کار دستم می‌دهد،

امـــا،

تا شما کسی را نخواهی و خودت تربیتش را بدست نگیری،

به هیچ جا نمی‌رسد ...

مولا، شما بیا و این نقطه‌ی بی‌معرفت را ذره‌ای معرفت بچشان ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۲ ، ۱۰:۵۷
نقطه

بسم الله الرّحمن الرّحیم



تـــو

در آن بیابان، تنها ماندی،

لیکن امیدوار.

آن‌ها،

با آن همه طلسم قدرت و نیرو،

نا امید،

بر روی نیزه و شمشیر، تکیه می‌دادند.


تـــو،

یک مــــرد،

یک چــــــراغ،

آن‌ها،

مــــرده‌ها، مـــــدفون ظلمت و تاریکی، نگهبان ِ گور خویش.


و تو، پیروزی.

ظلمت،

در انتظار پرتو مشعل‌هاست،

در انتظار شعله‌ی بی‌پرواست ...


(استاد صفایی حائری)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۲ ، ۱۵:۴۶
نقطه

بسم الله الرّحمن الرّحیم



درد من حصار برکه نیست،

درد زیستن با ماهیانی‌ست که

فکر دریـــــا به ذهنشان خطور نکرده است ...


+ چقدر این شب و روزهای محرمی، این کلام ملموس‌تر است ...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۲ ، ۱۵:۳۹
نقطه

بسم الله الرّحمن الرّحیم



کاش ذره‌ای از هوش و استعدادی که داده‌ای را

در کلاس‌های درس خودت به کار می‌بستم!

که به جای این همه فرمولی که در مغزم فرو کردم،

درس‌هایی که هر روز،

نه هر لحظه،

می‌آموزی‌ام،

به خاطر می‌سپردم ...


فلم ار مولی کریما اصبر علی عبد لئیم منک علی یا رب

تو صبورترین معلمی

که هیچ‌وقت از بنده‌های نادان‌ت هم

خسته و ناامید نمی‌شوی ...


+ چه حرفی دارم که بگویم

وقتی

هزارها حرف مانده است

که گفته‌ای و باید بشنوم ...

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۲ ، ۲۰:۵۵
نقطه

بسم الله الرّحمن الرّحیم



و قال من کنت مولاه، فهذا علی مولاه

و قال من کنت انا نبیه، فعلی امــــیره ...


ثم قال انت اخی و وصیی و وارثی

لحمک من لحمی

و دمک من دمی

و سلمک سلمی

و حربک حربی

و الایمان مخالط لحمک و دمک

کما خالط لحمی و دمی ...


و شیعتک من منابر من نور، مبیضة وجوههم حولی فی الجنة و هم جــــــــیـــــرانـــــــی ...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۲ ، ۲۰:۴۵
نقطه