بسم الله الرّحمن الرّحیم
صحرای بلا به وسعت تاریخ است و کار به یک «یا لیتنی کنت معکم» ختم نمیشود.
اگر مرد میدان صداقتی، نیک در خویش بنگر که تو را نیز با مرگ انسی هست یا خیر!
اگر هست که هیچ، تو نیز از قبلهداران ِ دایرهی طوافی،
و اگرنه ... دیگر به جای آن که با زبان، زیارت عاشورا بخوانی
در خیل اصحاب آخرالزمانی حسین سلام الله علیه با دل به زیارت عاشورا برو.
«ضحاک بن عبدالله مشرقی» را که میشناسی!
عصر عاشورا از جبههی حق گریخت بعد از آن که از صبح تا شام را در رکاب امام شمشیر زده بود...
خوف، فرزند شک است
و شک، زاییدهی شرکُ
واین هرسه، خوف و شک و شرک، راهزنان طریق حقاند ...
که اگر با مرگ انس نگیری، خوف، راه ِ تو را خواهد زد و امام را در صحرای بلا رها خواهی کرد...
(فتح خون، سید مرتضی آوینی)
+ هراس بزرگیست در دلم،
نکند سرنوشتی چون ضحاک در انتظارم باشد ...
میدانم، این کم معرفتی آخر کار دستم میدهد،
امـــا،
تا شما کسی را نخواهی و خودت تربیتش را بدست نگیری،
به هیچ جا نمیرسد ...
مولا، شما بیا و این نقطهی بیمعرفت را ذرهای معرفت بچشان ...