الهی؛ راز دل با تو چه گویم که تو خود راز دلی ...

تو که ناگفته‌هایم را هم می‌دانی، مینویسم تا خودم فراموش نکنم، این روزهای پررنگ حضورت را ...

الهی؛ راز دل با تو چه گویم که تو خود راز دلی ...

تو که ناگفته‌هایم را هم می‌دانی، مینویسم تا خودم فراموش نکنم، این روزهای پررنگ حضورت را ...

الهی؛ راز دل با تو چه گویم که تو خود راز دلی ...
تخته وایت‌برد
بسم الله الرّحمن الرّحیم

نجوا تنها از سوی شیطان است؛
می‌خواهد با آن مومنان غمگین شوند...
پس مومنان تنها بر خدا توکل کنند.
آهای شیطان!
گوش ِ دلم جای وز وز های تو نیست؛
بی خود وقتت را هدر نده
نمی‌فهمی؟ همه چیز را به خــــــدا ســپرده‌ام
به نعم‌المولایم و نعم النصیرم ...
****** برنامه‌ی ج.ا ******
نیکی و مهربانی با پدر و مادر
مراقبت بر اعمال
آخرین مطالب
  • ۹۹/۰۲/۱۱
    192
  • ۹۸/۰۵/۱۳
    191
  • ۹۸/۰۵/۱۳
    190
  • ۹۸/۰۵/۱۳
    189
  • ۹۸/۰۵/۱۳
    188
  • ۹۸/۰۴/۰۲
    187
  • ۹۸/۰۳/۲۸
    186
  • ۹۸/۰۳/۱۲
    185
  • ۹۶/۰۸/۳۰
    184
  • ۹۶/۰۷/۰۲
    183

185

يكشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۸، ۰۵:۵۹ ب.ظ

بسم الله الرّحمن الرّحیم



خدای من!

این روزها بیش از پیش ضرورت خلوت و مناجات و پناه گرفتن در  آغوشت را میفهمم؛ اصلا این سحرهای ماه مبارک که دارد کم کم بساطش جمع میشود، برایم حس و حال و رزقی داشت که وصف ناشدنی ست... هرچند، میدانم خدایا! که تنها شاید به قدر نقطه ای از رزقی که میشد از این لحظه ها برداشت، بهره برده ام. چقدر میخواهم که این خلوت ادامه دار شود.. رمضان که میرود و جز اینکه با اشک و افسوس بدرقه اش کنم چاره ای ندارم؛ اما خدا کند عادت خلوت هایش را برایم بگذارد.

راستش را بخواهی، این روزها بیش از پیش به جبران کردن تو امید بسته ام و احتیاج دارم... این روزها بیش از پیش کم بودنم را و فقیر بودنم را میبینم و حس میکنم.


خدای من! من خیلی کمم.. خیلی هیچم.. ضعیفم و جز تو پناهی دارم مگر؟ الی من یذهب العبد الّا الی مولاه؟ خودت داری جایگاه برخاستن این کلمات را میبینی و میدانی ام.

من خیلی ستم کرده ام.. به خودم .. به همه.. که میتوانستم خیلی بزرگتر باشم و مبارک تر باشم، اما نبوده ام.. کم گذاشته ام..

حالا بگو اگر تو جبران نکنی، این حجم تباهی را چه کسی میتواند اصلاح کند؟

من یاد گرفته ام. خودت یادم داده ای یعنی.. که با همه ی دواهی العظمی و گستاخی ها و عصیت جبار السماهایم، باز بیایم مقابلت بایستم و سر به زیر و عذرخواه، فاقبل عذری بگویم و بعد متوسل شوم به انا انا و انت انت ... و آنقدر حال ناخوشم را نشانت دهم که رحمم کنی و عذرم را بپذیری؛ آنهم نه اینکه من استحقاق چنین لطفی پیدا کرده باشم.. نه! هرگز! من حتی استحقاق ندارم که بشنوی ام. می‌پذیری چون خوب میدانم چــــــــــــــــقدر پیامبرت را دوست داری...

این رجاست و خوفش همه ی آنجاهایی ست که می‌گویم نکند از چشمت افتاده باشم... نکند ...

من یاد گرفته ام، ته امیدم فقط عفوت نباشد.. که صفح باشد و بعد تبدیل و جبران هایت را بگیرم... که جز اینگونه تمنا داشتن در شان هیچ کدام از اسم هایت نیست...


+ خدای من!

قسم به صفر و یک ها و آنچه اینجا ثبت شد... که دستم را بگیر و از این مرداب خسارت بیرونم بکش.. تا دفن نشده ام... بعد آنقدر رشدم بده تا طوبا شوم.


++ خدای من!

همه‌ی اینها به کنار! "دوستت دارم."

و اگر بتوانم تنها یک قول بدهم، این است که ... حتی اگر جور دیگر بخواهی، اگر یک روز رسوایم کنی و امرت بی الی النار، اگر دورم کنی و اجازه دیدار آنها که سخت دلتنگشان هستم را ندهی؛ "لا خرج حبک من قلبی"... انا لا انسی ... لا انسی... لا انسی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۳/۱۲
نقطه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی