106
بسم الله الرّحمن الرّحیم
وه که این روزهای آفتابی ِ گرم
در کنــار پـــدر و مــــادر
عجب آرامـــشـــی دارد ...
اینکه کنارشان بنشینی،
با آنها بخندی
برایشان چای زنجفیل بریزی
و حرفهایی بزنی که آنها دوست دارند بشنوند ...
نگاهشان کنــــــــــــی
تا در عمق چینهای پیشانیشان،
تلخــیهای روزگــارشان را بچــشــی
و مابین چروکهای دستهای پرمهرشان،
ایستادگیشان را در برابر ناملایمتهای زندگی ببینی ...
و ببینی که میشود با همهی سختیها،
همچنـــــــــــان لبخنــــــــــــــد زد ...
لبخندی که آرامش را در وجودت میرویاند ...
بعـــد بفهمی این لبخند و آرامششان
ریشه در ایمان و توکلشان به "او" دارد ...
و شکر بگویی
که چنــین نعمتی را به این بندهی نالایق عطا کردهاست ...
+ گاهی بنشین و چهرهی مهربانشان را نگاه کن،
و با چشمهایت بگو که چقـــــــدر دوستشان داری ...
گاهی کاری کن
تا از ته دل به قهقهه بیافتند ...
و مطمئن باش در این میان
خدا هم دارد لبخند میزند ...
++ خدای نقطه،
این روزهای گرم ِ آرام را هرگز از نقطه دریغ نکن،
آفتاب حضورشان را همیشه در زندگیام تابان نگه دار ...
آمـــــین ...
حس میکنم
چقد این روزها از خدا دورشدم
مطالبتون تلنگری بود شاید بیدار شوم از خواب غفلت چه خواب سنگینیست
مطالبتون دلنشینه