142
بسم الله الرّحمن الرّحیم
دیشب کسی رفت
که شناخته نشد ...
از اونایی که در آسمان
معروفترند
تا میان اهل زمین ...
دلم بی شک برای پاکیاش، سادگیاش، مهربانی رفتارش
و از همه بارزتر
برای ادب و تواضعش
تنگ میشود ...
زیاد ندیدمش،
اما در همان چند ملاقات کوتاه
میشد شفافیت روحش را احساس کرد ...
بعید میدانم موجودی را - جاندار یا بیجان-
لحظهای رنجانده باشد ...
غرق رحمت خدا گردد ... [فاتحه]
+ نوبت ما هم میرسد؛ یکی از همین روزها...
بعضیها هستند در کوتاهترین زمانها، طولانیتین تاثیر را بر دیگران میگذارند، و یادشان همیشه گرامیست
بعضیهای دیگر هم هستند که اگر تمام عمرشان را هم در کنار کسی باشند،
اگر اثر منفی نگذارند، خیری هم نمیرسانند؛ منفعل و خنثی ... و چـــــــقـــــــــدر کـــــــــم است برای یک انسان!
ما از کدام دستهایم ؟؟!
++ همیشه سرحال و بشاش بود و خندهرو، اصلا پیشانیاش به چینهای اخم آشنا نبود به نظرم!
خوب یاد گرفته بود چطور شادیاش در چهره باشد و اندوهش در دل ...
+++ این آخر ها که مریض احوال بود، برایش واکر گرفته بودند که دور خانه راه برود،
چند قدمی که با واکر میرفت، میگذاشتش کنار و میگفت میخواهم تا هستم روی پای خودم بایستم،
دوست نداشت آخرین تصویرها در ذهن همسر و خانوادهاش، مردی با کمر خمیده و واکر باشد ...
ببین این کار کوچکی نیست؛ قدرت روحی میخواهد، که از شرایطت سوء استفاده نکنی ...
اینها را که مینویسم برایم یک دنیا معنا دارد ...
++++ گفته بود بیش از این اذیتتان نمیکنم، میدانست کی قرار است زمین را ترک کند؛
وقتش که رسید، روی زمین دراز کشید، چشمهایش را بست، و رفت ...
آرام و مطمئن ...
رفتنش شب جمعه بود و غسلش صبح جمعه ...
+++++ همهی اینها را نوشتم که بگویم
خوب بودن را قرار نیست از جای مهر بر پیشانی، یا تسبیح در دست، یا بلندی صوت قرآن، یا روضه داشتن و نذری دادن فهمید،
عمیقتر از اینها باید جستجو کرد ...
جایی در حوالی ِ کلمهی غریب ِ «انسانیت» ...
یعنی این آدمی که نوشته چقدر انسانه!
روحش شاد و قرین رحمت الهی
می تونم بپرسم کی بودن ایشون؟