172
يكشنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۰۳ ب.ظ
بسم الله الرّحمن الرّحیم
آه که دلم برای سحرهای با تو بودن چقدر لک زده ...
سحرهای ساکت و خلوت
پر از تو ...
آن لحظه هایی که از شر دیوارها و حجاب های اتاقم به پشت بام فرار میکنم
ابوحمزه را پلی میکنم
زانوهایم را بغل میگیرم
به آسمان زل میزنم و
تو را تماشا میکنم؛
آن لحظه هایی که میخواهم ابوحمزه را زمزمه کنم و نمیتوانم ...؛
آن لحظه ها را با هیچ حسی عوض نمیکنم مولایم...
+ آن لحظه ها را تا در این دنیا هستم، از من نگیر.
++ کانی بنفسی واقفة بین یدیک
۹۵/۰۳/۱۶